loading...
عشق پنهان
الاهاد بازدید : 5 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (2)

من، به تو فکر می‌کنم!!!


فقط چند پاراگراف!

وقتی به تو فکر می‌کنم

از آسـمــانِ تابســتــان

بهـــــــااااار می‌بارد

من، به تو فکر می‌کنم!!!

پشت میز تحریرم می‌نشینم.

دهان لپ‌تاپم را باز می‌کنم.

دکمه بیدار شدنش را فشار می‌دهم.

دست‌هایم را به هم می‌مالم.

انگار می‌خواهم واژه‌ها را به نوک انگشت‌هایم هدایت کنم!

مثلِ هر روزِ این همه سالِ نویسندگی،

بااحتیاط قلبم را از سینه بیرون می‌آورم.

و می‌گذارم قسمت شمال غربی میز تحریرم!

توی کلاس‌های نویسندگی،

می‌گویند که دوره نوشته‌های احساسی به سر رسیده است

و نویسنده‌ها باید با عقلشان بنویسند!

پس باید سعی کنم با عقلم بنویسم.

سعی می‌کنم و بالاخره… نمی‌توانم!

مثل همه این روزهای نویسندگی… نمی‌توانم!!!


بااحتیاط قلبم را برمی‌دارم و سر جایش می‌گذارم!

بعد می‌نشینم

و با خیال راحت،

شروع می‌کنم به سروکله زدن با کلیدهای لپ‌تاپم.

*
این منِ بهانه‌گیر،

آن‌قدر درگیرِ بهانه‌گیری بود که یک لحظه هم به

باورش خطور نکرد!!!!!

که تو در تمام لحظه‌لحظه روزگارش دوستش داشتی!

که دوستش داری! که… خدا بگذرد از این منِ کم‌حواس!

که حواسش به این همه سکوت عاشقانه تو نبود!

که…

آن‌قدر داد و بیداد کرد،

نفهمید چشم‌هایت مدام عشق را زمزمه می‌کنند!…

که

نگاهت طعم ناب عاشقی را دارند!…

که…

من همیشه و هنوز چقدر دوستت می‌دارم

و تو

همیشه و هنوز چقدر دوستم می‌داری!

و من هر روز دعا می‌کنم:

خدا پرنده‌های عشق را به هم برساند و حفظشان کند.

خوب به یاد دارم آن روزی را که نگاهی چکید روی صورتم!

و خوب‌تر به

خاطر دارم که تمام پرنده‌ها خداخدا می‌کردند که باران ببارد!!!


امروز تمام ترس‌هایم را جمع کردم

دانه به دانه. با اعتماد و امید...

خوب می‌دانم که همیشه باید به .....اعتماد کرد!!!

به خاطر همین اعتمادِ خوشایند است که چشم‌هایم با من

نشسته‌اند

و انتظار آمدنت را...

نفس نفس می‌کشند!

عزیزم

*
راستی! این سطرها را من آفریده‌ام

اما بارانی شدنشان کار من نیست!


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط f در تاریخ 1392/08/14 و 15:40 دقیقه ارسال شده است

نمیشه بهترین غریبه ای باشی که همیشه منو دوست خواهی داشت چون این برای خودتو و خونوادت خوب نیست......شکلک
پاسخ : میشه چرانشه این همه ادم تواین دنیاواسه حتی یه لحظه خوبی دیدن ازهم باهم اشنامیشن وتااخرشم هوای همودارن وازحال هم باخبرن من که چیزی نخواستم ازت فقط خواستم باشی مث داداشی که هوای ابجیشوداره همیشه فرهادبخدادیگه توبخوای زنگ نمیزنم فقط گاهی حالتومیپرسم یااینجایاتوفیس ازحالت باخبرباشم جون ابجی الهه تنهام نزار

این نظر توسط F در تاریخ 1392/08/13 و 21:10 دقیقه ارسال شده است

ن م ی ش ه
پاسخ : چی نمیشه فدات؟؟؟


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 30
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 374
  • کدهای اختصاصی